ندای زندگی مثلا خوب

بالاخره باید شروع کرد، اما نباید خیلی دیر بشه!

آیا عشق واقعی وجود داره؟ اصلا

سلام
در مورد عشق خدمتتون عرض کنم که به نظر من عشق واقعی رو بخوای تو آدما پیدا کنی، چیزی جز وقت تلف کردن نیست.
شاید حالا نظر بعضیاتون متفاوت باشه، اما در طول تجربه هایی که از زندگی می گیرید، ممکنه به حرف و نتیجه ی من برسید.
-----*****-----
دو نفرو فرض کنید که عاشق همدیگه هستند، وقتی از هم می پرسن چرا منو دوس داری؟ میگن نمیدونم و تو رو فقط بخاطر خودت می خوام و بس.
خیلی از دخترا و حتی پسرا وقتی این دو نفرو می بینن، میگن وای خدای من این عشق واقعیه، کاش منم یه همچین آدمی تو زندگیم داشتم که فقط منو بخاطر خودم میخواست و منم اونو بخاطر خودش میخواستم.
اما در واقع مگه همچین چیزی ممکنه بین آدما؟
عشق یک نیازه، و وقتی به کسی میگی من تو رو بخاطر خودت دوست دارم، داری دروغ میگی و بخاطر خودت دوستش داری نه اون، حالا چرا؟ چون عشق تو نسبت به اون یه حس خوب بهت میده، و اگه حس خوبی بهت نمیداد، آیا بازم دوستش داشتی؟ بازم براش از جونت می گذشتی؟
حالا همین دو نفر عاشقو برای مدتی از هم دورشون کن، پسره رو بزار توی یه شرایط خوب و عالی، در حالی که دوروبرش کلی دختر خوشکل و خوب و مهربون هست، و دختره رو بزار توی یه شرایط عالی دیگه، در حالی که کلی پسر خوشتیپ و خوش هیکل و مهربون دوروبرش هستن، شاید اوایل از همه ی شرایط عالی دورشون اجتناب کنن و دلشون برای همدیگه تنگ بشه، اما کم کم، وقتی بهشون خوش گذشت و مورد هایی بهتری دورشون بود، اون زوج عاشق کم کم همدیگرو فراموش می کنند، به همین راحتی.
حالا لطفا بدون فکر نظر ندید و خوب در مورد حرفم فکر کنید، با گفتن یه حرف و چند تا کار عاشقونه، دلیل نمیشه عشق واقعی باشه.
اگه حرفمو باور ندارید، می تونید برید و آدمای زیادی رو پیدا کنید که خیلی عاشق همدیگه بودند، اما بعد از مدتی، یا از همدیگه سرد میشن یا یکی از اون ها، یه مورد بهتری پیدا میکنه، و از اون قبلیه جدا میشه، و یکی این وسط دلش میشکنه، در حالی که یه روزی برای هم می مردن، اما بعد از مدتی، وقتی توی امتحانات روزگار قرار گرفتند و موارد بهتری رو دیدند، رنگ باختند و عوض شدند.
حالا یه نکته ی دیگه، بعضیا میگن ما تو رو بخاطر خودت دوست داریم و نه هیچ کدوم از ویژگی هات، اگه طرف مقابلشون زشت بشن(مثلا بر اثر تصادف یا اسید)، بداخلاق بشن و بی اعصاب...، آیا باز هم بخاطر خودش دوسش داری؟
ما اگه طرفو بخاطر خودش دوست داشته باشیم، باید هر کاری در حقمون کرد، بازم عاشقش باشیم، اگه زشت بود اگه بداخلاق بود، اگه در حقمون بد کرد، اگه مارو نخواست، اگه خیانت کرد در حقمون.
ما تو زندگیمون اگه به کسی نزدیک می شیم، دلیل داره، مثلا من به دختر خانومی نزدیک می شم، بخاطر اخلاق خوبش، بخاطر حرفای خوبش، بخاطر خوش قلبی و پاکیش، تا باهاش ازدواج کنم، پس نزدیک شدن من به ایشون بخاطر دلیل بود و نه از روی هوا و بی دلیل، بعضیا میگن عشق یعنی بی دلیل دوست داشتن، و در واقع به نظر منم معنی عشق همینم هست، اما بین آدما ممکن نیست.
شاید با خودتون بگین عشقِ بی دلیل، تو دنیا وجود داره،اول توضیح میدم و بعد ردش می کنم، مثلا عشق پدر و مادر به فرزند، که حتی اگه بچشون مریض باشه، زشت باشه، و یا مشکلات دیگه ای داشته باشه، بازم بچشونو دوست داره، مادر حاضره برای بچش جونشو بده، خودش گرسنه باشه، ولی بچش سیر باشه و...
اما بهتون بگم که اگه پدر و مادر، شمارو دوست داره، بازم دلیل داره، دلیلش اینه که خدا محبت شمارو توی دلشون کاشته، و اگه خدا محبت فرزند توی دل مادر و پدر نمیزاشت، کدوم پدر و مادری حاضر بودن، از حق خودشون بگذرن و بدن به بچشون؟
من خیلی گشتم، عشق واقعیو فقط یه جا دیدم، عشق خدا به بنده هاش، مثلا همین محبتی که توی دل پدر و مادرمون میزاره تا ما رو دوست داشته باشن و ازمون مراقبت کنند، میدونین چرا بی دلیله؟ چون خدا نه به ما نه به خوبیمون نه مهربونیمون نه اخلاقمون و نه به هیچیمون نیازی نداره، ذات خدا مهربونیه.
برای همینه به خدا میگن رحمن، رحمن یعنی خوبیش به همه می رسه، خوب و بد، زشت و زیبا، خوش خلق و بدخلق، مومن و کافر، یکتا پرست و مشرک، ثواب کار و گناهکار و.... همه و همه.
خدا عشقه نه بنده ش، پس تنها کسی که لیاقت داره بی دلیل دوستش داشته باشیم، خداست، اما ما نیازمندیم بهش، پس بازم نمیتونیم بی دلیل دوستش داشته باشیم، ولی دوستش داریم که این همه بهمون لطف کرد و ندونسته و نفهمیده و یا فراموش کرده، یادمون رفت شکرش کنیم و چسبیدیم به بنده های خدا و محبتمون رو گذاشتیم پای کسایی که بی ثباتن، کسایی که دوست داشتنشون نیازشونه و اگه نیازشون برطرف شد، دیگه دوستت ندارن.
دیدن بعضی چیزا از دور قشنگه، ولی همین که واردش میشی، چیزایی درش میبینی که میگی: نه، اونقدرام قشنگ نیست و یا اصلا قشنگ نیست.
بازم شاید بگین، بعضیا عاشق شدن و الان دارن قشنگ عاشقانه زندگی میکنند، در جواب اینا هم باید بگم، آیا جفتشون تا حالا امتحان شدن؟ بعضیا میگن ما عشقمونو برای قیافش، یا پولش یا چیزای دیگه نمیخوایم، شاید اون لحظه توی ذهنشون فکر کنن که راست میگن، اما اگه واقعا کسی پیدا بشه که از عشقش واقعا سرتر باشه، بازم اون عشقش پایدار میمونه؟
اما این وسط باز از هر چی عشق و عاشقی و ازدواجه زده نشید، چون یه راه چاره داره، اونم اینه که باید بفهمید ملاک دوست داشتن و عاشق شدنتون چه چیزی باید باشه که ارزششو داشته باشه.
من خودم قبلا به شخصه به عنوان یک پسر، دوست داشتم زنم خوشکل و خوش هیکل و هزار تا صفت خوب دیگه داشته باشه، اما الان ملاکم اینه که با کسی ازدواج کنم که به خدا نزدیک تر باشه، با خدا رفیق تر باشه و خدارو بیشتر دوست داشته باشه، دوست دارم با کسی زندگی کنم و کسیو دوست داشته باشم که ملاکش و هدفش رضایت خدا باشه، حالا اگه این فرد، زشت ترین زن دنیا هم که باشه، من میتونم از ته قلبم دوستش داشته باشم، قبلا از خدا انتظارای زیادی داشتم، اما فهمیدم که بعضی چیزا هست که شاید من دوست داشته باشم اما به ضررم باشه، حالا اگه این فرد علاوه بر نزدیک بودن به خدا، ملاک های دیگه ای هم داشت، من جمله زیبایی و...، که چه بهتر، شکر خدا.
ازدواجی که بخاطر خدا باشه، به ثمر می رسه، توش شکست عشقی و ... نیست، توش خیانت و نامردی نیست، مثلا اگه اولویت و ملاک همسر من رضایت خدا باشه، اون موقع به من که به عنوان شوهرش هستم، بخاطر خدا نه دروغ میگه نه خیانت می کنه نه بد خلقی می کنه و نه...
پس هر کیو میخواین دوست داشته باشین، ببینین چقدر خدارو دوست داره، هر بیشتر خدارو دوست داشت، شما هم بیشتر دوستش داشته باشین.
ملاک دوست داشتنتون "یک نگاه" یا فقط "زیبایی" یا فقط "پولداری" و... یا فقط های که بدون رضایت خدا هست، نباشه.
ببینید کی این حرفو زدم، و ببینم آیا شما هم به این نتیجه می رسید یا خیر، اما فقط امیدوارم خیلی دیر اینو نفهمید.
نگرش یک انسان به زندگیش خیلی مهمه، به عنوان مثال توی درس ریاضی، یک مسئله ی به ظاهر سخت انتگرال، با روش تغییر متغیر، می بینید که چقدر راحت حل میشه، بعضی چیز ها هم توی زندگی هستند که تا وقتی نگرشتونو عوض نکنید، براتون مبهم باقی میمونه و سردرگم میشید و ممکنه راه حل های غلطی رو پیش بگیرید و بعدا بفهمید که اشتباه بوده.
هیچوقت برای تغییر نگرش دیر نیست، امیدوارم نگرشمون به زندگی هر روز بهتر و کامل تر بشه.

۲۵ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Alireza

شروع من

بعضیا فکر می کنن شروع زندگیشون، از بدو تولدشونه، ولی به نظر من شروع زندگی از وقتیه که حسرت پشیمونی از دست دادن لحظه هاتو نخوری.

21 سال و 4 ماه و 2 روز و حدودا 11 ساعتی سن دارم، ولی کلی از وقت و زندگیم صرف کارای بیهوده ای شد که حسرتشونو می خورم، ای کاش اونطور وقت خودمو هدر نمیدادم.

21 سال خیلی خیلی زیاده، یه ادم اگه توی زندگیش فقط 20 سال عمر کنه، ولی از تموم لحظه هاش استفاده ی درست بکنه، مطمئنم خیلی زندگی بهتری داره تا اینکه یکی باشه و 200 سال عمر کنه، ولی لحظه هاش رو بیهوده تلف کنه، اون ادم 20 ساله هنگام مرگش پشیمونی اینو نداره، که چرا اینطوری زندگی نکردم و... ولی اون ادم 200 ساله، با خودش میگه ای کاش جوون می شدم و طور دیگه ای زندگی می کردم(جمله ای که شاید از پیرمرد ها و بابابزرگ هامون شنیده باشیم).

من بالاخره فکر کنم، دارم کم کم خودمو پیدا می کنم، البته امیدوارم حق با خودم باشه و در حال گم کردن خودم نباشم.

من حسرت و پشیمونی از گذشته م دارم، که نمیخوام دیگه داشته باشم، دوست دارم از تموم تجربه های تلخ گذشته م، و از تموم بیهوده تلف کردنای زندگیم، درس بگیرم و بقیه ی زندگیمو اونطوری که ارزشش رو داره بسازم، یک زندگی بدون پشیمونی نسبت به گذشته.

نظر تو چیه؟

تو هم بیا و با من همراه شو، تا زندگی خوبی رو بتونیم برای خودمون بسازیم.

می نویسم از روند زندگیم، از اشتباهات و موفقیتام، از تنبلی تا تلاش و زحمت کشیدنام، شاید یه روز اینو بخونی و تو هم سعی کنی مسیر زندگیتو عوض کنی.

دلیل درست کردن این وبلاگ اینه که، آدمایی که مثل من میخوان خودشونو پیدا کنن، با من همراه باشن، ببینن که تنها نیستن.

من خیلی وقتا تصمیمای بزرگی داشتم، ولی با خودم می گفتم، فقط تو اینجوری فکر می کنی و تو این انتخابت تنهایی، همینم باعث می شد، دنبال تصمیمم نرم و زندگی روتینمو ادامه بدم.

ولی دیگه فهمیدم اینجوری نیست، دیگه نمیخوام، متنفرم از حسرت و پشیمونی، میخوام بهترین زندگیو داشته باشم، مگه اینجوری نیست که آدم فقط یه بار توی این دنیا زندگی می کنه؟

پس شروع زندگی من از امروزه: 22.05.1396

۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Alireza